(مارکوس:) - چون باید در این روز به پرتغال میرفتم، ظاهر شدن قبلتر و تقریباً ساعت ۵ بعد از ظهر رخ داد، همانطور که مریم مقدسه من را هشدار داده بود. او با تمام عشق و مهربانی خود ظاهر شد و پس از سلام کردن به مرسومش، گفت:
(مریم مقدسه:) "پسرم، آرام باش. در طول سفر همراهت خواهم بود. با برکت من، عشق من و نعمتی که میبخشم، برو. هیچ چیز را ترس ندهی. قلب بیعیبونقص من برای تو 'چراغدید' خواهد بود که به تو کمک کند و نشان دهد چه کاری باید انجام دهی. همراهت خواهم رفت... وقتی آنجا باشی، همهی آنچه میتوانستی ثبت و مستند کن تا زمانیکه برگردی، بتوانی از تمام اتفاقات رخ داده در لا سالته، لوردز و فاتیما گزارش کامل بدهی. زمان کوتاه خواهد بود، پسرم، بنابراین باید آن را به بهترین شکل ممکن برای انجام تمامی کاری که از تو خواستهام بکار ببری".
(مارکوس:) - میخواهم از شما بخواهم تا ما در این سفر مبارکت کنید و همچنین کسانی که در زیارتگاه باقی ماندهاند را محافظت کنید".
(مریم مقدسه:) "بله، پسرم، تو را مبارک میکنم. نگران نباش، از آنها مراقبت خواهم کرد و آنها خوب خواهند بود. قربانی جدایی و دوری از دوستانت را به من تقدیم کن تا در این سفر بزرگترین کارها انجام شود و پیام لا سالته سریعتر به همهی دلهای مردم برسد. خوشحالم که آمادهای برای اجرای ارادتم، و تمام فداکاریها را برای آن میپذیرایی. با صلح خداوند برو، پسرم!"