ظهورات بانوی ما در فاطیما

1917، فاطیما، اورم، پرتغال

در طول جنگ جهانی اول، پاپ بندیکت پانزدهم درخواست‌های تکراری اما بی‌نتیجه‌ای برای صلح کرد و سرانجام در ماه مه سال ۱۹۱۷، یک دعوت مستقیم به مادر مقدس کرد تا برای صلح در جهان میانجیگری کند. کمتر از هفته بعد، مریم معصومه شروع به ظاهر شدن در فاتیما، پرتغال به سه کودک چوپان، لوسیا دوس سانتوس، ده ساله و دو پسر عموی او فرانسیسکو و جاسینتا مارتو، نه و هفت ساله کردند. فاتیما یک روستای کوچک حدود ۷۰ مایل شمال لیسبون بود.

فرشته پرتغال

با این حال، در بهار سال قبلی یعنی ۱۹۱۶، کودکان اولین تجربه فراطبیعی خود را داشتند که یک راه برای آماده‌سازی آنها برای ملاقات‌هایشان با ملکه آسمان بود. وقتی آن‌ها روزی گوسفندان‌شان را نگهداری می‌کردند، مرد جوانی داغدانه زیبا و به نظر می‌رسید از نور ساخته شده دیدند که گفت او فرشته صلح است. او دعوت کرد تا همراهش دعا کنند.

در تابستان بعدتر، فرشته دوباره در برابر کودکان ظاهر شد و تشویقشان کرد تا برای جلب آرامشی بر کشور خود دعا کرده و قربانی بگذارند.

در پاییز، کودک‌ها دوباره فرشته را دیدند وقتی گوسفندان‌شان را نگهداری می‌کردند. او در برابر آن‌ها با یک کاسه‌ای که بالای آن یک نانوای از خون بود ظاهر شد و قطرات خون به درون کاسهٔ ریخته شده بودند. فرشته کاسی را برفروغ گذاشت و خود پیشش سجده کرد تا دعا کند. او آنها را آموزش داد برای دعایی تعمیر کننده عیصه.

سپس نانوای را به لوسیا و کاسهٔ را به فرانسیسکو و جاسینتا داد، گفت: “بگیرید و از بدن و خون مسیح که توسط مردان ناسپاسی بسیار آزارده شده‌است بگیرید. جرم‌هایشان را تعمیر کنید و خداوندتان را آرامش دهید.” سپس دوباره پیش کاسه سجده کرد تا ناپدید شود. کودک‌ها به هیچ‌کس دربارهٔ این دیدارهای فرشته خبر ندادند، احساس نیاز داخلی برای سکوت در مورد این رویدادها داشتند.

۱۳ مه ۱۹۱۷

در ۱۳ مه سال ۱۹۱۷، سه کودک گوسفندان‌شان را به یک منطقه کوچک معروف به کووا دا ایریا (دروازه صلح) بردند. پس از ناهار و دعاهای تسبیحی آنها با سرعت دیدن فلاش روشنایی مانند برق بود که سریعاً توسط فلاشی دیگر در آسمان آبی صاف دنبال شد.

آنها سر به بالا بردند تا ببینند، با کلمات لوسیا: «یک زن پوشیده از سفید روشن‌تر از خورشید بود که نوری را پرتو می‌کرد روشنتر و شدت بیشتری داشت از یک جام کریستالی پر از آب شعله‌ور در زیر آفتاب سوزان.» کودکان آنجا ایستاده بودند حیرت زده، غرق شده در آن نور که پیرامون ظاهر شدن زن بود هنگامی‌که او لبخند زد و گفت: «نترسید، من به شما زیانی نمی�یدم.» لوسیا، بزرگترین آنها، از او پرسیده شد که از کجا آمده است.

زن دستش را به آسمان نشان داد و گفت: «من از آسمان آمده‌ام.» سپس لوسیا از او پرسید که چه می‌خواهد. «من برای درخواست شما آمدم تا شش ماه در سیزدهم روز هرماه در همین ساعت اینجا بیایید. بعدتر، من خود را معرفی خواهم کرد و خواسته‌هایم را بیان خواهم کرد. و یک بار دیگر به‌صورت هفتمین نیز برگشته‌ام.»

لوسیا سپس پرسید که آیا آنها به آسمان می‌روند، و پاسخ داده شد «بله», لوسیا و جاسینتا به آسمان خواهند رفت، اما فرانسیسکو باید ابتدا بسیاری از تسبیح‌ها را بگوید. زن بعداً گفت: «آیاز مستعد هستید تا خودتان را برای خدا تقدیم کنید و همه رنج‌های او که می‌خواهد بر شما بیامد را تحمل کنید به‌عنوان یک عمل تعویض برای تبدیل گناهکاران؟» لوسیا، در نام سه نفرشان پاسخ داد. «پس باید بسیار رنج بکشید، اما لطف خدا حمایتتان خواهد بود.»

لوسیا روایت کرد که همان لحظه‌ای که این کلمات را گفت، زن دست‌هایش را باز کرده و یک «نور» بر کودکان پرتو انداخت تا بتوانند خودشان را در خدای ببینند. زن با درخواستی پایان داد: «تسبیح هرروز بگویید تا صلح به جهان بیاید و جنگ تمام شود.» سپس شروع کرد که به آسمان بالا رود، حرکت می‌کرده بود به سمت شرق تا اینکه ناپدید شد.

کودکان با هم جمع شدند و تلاش کردند راه‌هایی برای قربانی کردن مانند آنچه زن خواسته بود پیدا کنند، تصمیم گرفتند از غذا خوردن در ظهر خودداری کرده و تسبیح کامل را بگویند. فرانسیسکو و جاسینتا بیشتر پشتیبانی از والدینشان دریافت کردند تا لوسیا، اما نظرات ساکنان محلی بین شک و تردید به بی‌احترامی مطلق تغییر کرد، و کودکان بدین ترتیب بسیاری از تحقیرها را تحمل کردند. آنها باید بسیار رنج بکشیدند، همان‌طور که زن گفته بود.

۱۳ ژوئن ۱۹۱۷

تقریباً پنجاه نفر در کووا دا ایریا در تاریخ سیزدهم ژوئن جمع شدند هنگامی‌که سه کودک نزدیک درخت زیتون که زن ظاهر شده بود تجمع کردند. سپس کودکان یک پرتو نور را دیدند و فوراً بعد از آن، ظهور مریم به‌صورت ظاهری رخ داد زمانی‌که با لوسیا سخن گفت: «می‌خواهم شما در سیزدهم ماه آینده بیایید تا تسبیح هرروز بگویید و خواندن آموخته‌اید. بعدتر، من خواهم گفتم که چه می‌خواهیم.»

لوسیا از مری خواست تا آنها را به آسمان ببرد و با این گونه اطمینان یافت: “من جاسینتا و فرانسیسکو را زودتر می‌برم، اما تو باید برای مدتی دیگر در اینجا بمانی. عیسی می‌خواهد از طریقت من را شناخته و محبوب کند. او آرزو دارد که تعظیم قلب پاک من در سراسر جهان برقرار شود. به هر کس که آنرا پذیرفته باشد نجات وعده داده‌ام. این روح‌ها برای خدا گرانبها خواهند بود، مانند گل‌هایی که توسط من گذاشته شده تا تاج خدای را زیبا کنند.” جملهٔ آخری در نامه‌ای نوشته‌شده در سال ۱۹۲۷ توسط خواهر لوسیا به معترفش یافت می‌شود.

لوسی از قسمت اول این پاسخ ناراحت بود و پرسید: “آیا باید تنها بمانم؟ مری جواب داد: “نه، دخترم. آیا بسیار رنج می‌کشی؟ قلبت را نده. من هرگز تو را ترک نخواهم کرد. قلب پاک من پناهگاهت و راهی خواهد بود که تو را به خدا هدایت کند.”

یکی از شاهدان این ظاهر شدن، ماریا کاریرا، توصیف کرده‌است چگونه لوسی سپس فریاد زد و با انگشت نشان داد هنگامی‌که مری رفت. خودش صدایی شبیه «یک راکت در فاصله دور» شنید، و نگاه کرد تا یک ابر کوچک چند سانتی‌متر بالاتر از درخت دیده شود که آهسته به سمت شرق حرکت می‌کند تا اینکه ناپدید شد. سپس جمعیت زائران به فاطمه بازگشتند جایی‌که چیزهای عجیب دیده بودند را گزارش کردند، بدین ترتیب اطمینان حاصل شد که بین دو هزار و سه هزار نفر برای ظاهر شدن ژوئیه حاضر بوده‌اند.

۱۳ جولای ۱۹۱۷

در تاریخ ۱۳ جولای سه کودک در کووا جمع شدند و دوباره زن زیبایی بی‌نظیر را بر درخت زیتون دیدند. لوسیا پرسید چه می‌خواهد، مری جواب داد: “می‌خواهیم که در روز سیزدهم ماه آینده به اینجا بیاید و ادامه دهید تا روزانه تسبیح برای افتخار مادر مقدس از تسبیح‌ها را بخوانید تا صلح جهانی و پایان جنگ بدست آید، زیرا تنها او می‌تواند شما را کمک کند.”

لوسیا سپس پرسید که کیست و یک معجزه خواست تا همه باور کنند: “ادامه دهید هر ماه به اینجا بیایید. در اکتبر من برایتان خواهم گفت که کیستم و چه می‌خواهم، و یک معجزهٔ قابل دیدن برای همه انجام خواهم داد.”

لوسیا چند درخواستی برای بیماران کرد، مری جواب داد بعضی را درمان خواهد کرد اما برخی دیگر نخواهد کرد، و همه باید تسبیح بخوانند تا این نعمت‌ها در طول سال بدست آید. او ادامه داد: “از خود قربانی کنید برای گناهکاران و بسیار بارها بگویید، به‌خصوص وقتی که یک قربانی می‌کنید: ای عیسی، از عشق تو است، برای تبدیل شدن گناهکاران، و در جبران گناه‌هایی که علیه قلب پاک مریم مرتکب شده‌اند.

دیدار جهنم

هنگامی که مری این کلمات را گفت، دست‌هایش را باز کرد و پرتوهای نور از آن‌ها به نظر می‌رسید زمین را نفوذ کرده و برای کودکان یک دیدار ترسناک از جهنم پر از شیاطین و روح‌هایی گم شده در میان آفرینش‌های نامناسب آشکار شد. این دیداری که مری نشان داد، اولین قسمت از راز سه‌گانه فاطمه بود، که تا زمان نوشتن خاطرات خواهر لوسیا’s سومین یادداشت در تاریخ ۳۱ اوت ۱۹۴۱ ناشناخته بود.

کودکان به چهره غمگین مریم مقدس نگاه کردند، که با لطفی به آن‌ها سخن گفت:

“شما جهنم را دیدید جایی که روح‌های گناهکار فقیر می‌روند. برای نجاتشان خدا آرزو دارد در جهان عبادت قلب بی‌عیب من برقرار شود. اگر آنچه به شما گفته شده انجام شود، بسیاری از روح‌ها نجات خواهند یافت و صلح خواهد بود. جنگ پایان خواهد یافت؛ اما اگر مردم ادامه دادن به گناه کردن علیه خدا را متوقف نکنند، یک جنگ بدتر طی پاپیوس یازدهم رخ خواهد داد. هنگامی که شب‌ای روشن توسط نور ناشناخته دیده می‌شود، بیدانید این علامت بزرگ است که خدا برای شما داده‌است تا دنیا را از جرم‌هایش به دلیل جنگ، قحطی و تعقیب کلیسا و پدر مقدس مجازات کند.”

“برای جلوگیری از این اتفاقات، من خواهان تقدیس روسیه به قلب بی‌عیب من و عید پاک توبه در شنبه‌های اول می‌شوم. اگر درخواست‌هایم پذیرفته شود، روسیه تبدیل خواهد شد و صلح برقرار خواهد بود؛ اما اگر چنین نباشد، او خطاهای خود را در سراسر جهان پخش کرده و جنگ‌ها و تعقیب کلیسا ایجاد خواهد کرد. خیرخواهان شهید خواهند شد؛ پدر مقدس بسیار رنج می‌کشد؛ چندین ملت نابود خواهند شد. سرانجام قلب بی‌عیب من برتری پیدا خواهد کرد. پدر مقدس روسیه را به من تقدیس خواهد کرد و آن تبدیل خواهد شد، و دوره‌ای از صلح برای جهان داده خواهد شد.”

این پایان بخش دوم راز است. قسمت سومین تا سال ۲۰۰۰ در مراسم تقدیس جاسنتا و فرانسیسکو مارتو عمومی نشد.

مریم به لوسیا گفت که این مرحله از راز را با کسی دیگر، جز فرانسيسكو، اشتراک نکنند، سپس ادامه داد: “هنگامی که تسبیح می‌خوانید، پس از هر اسرار بگویید: ای عیسی من! ما را بخشید، ما را از آتش جهنم نجات دهید. همه روح‌ها را به سوی آسمان هدایت کنید، خاصه آن‌هایی که بیشتر نیاز دارند.” بعد از اطمینان دادن لوسیا مبنی بر اینکه دیگر چیزی نیست، مریم در فاصله دور ناپدید شد.

اوت ۱۹۱۷

به‌مدت که روز سیزدهم اوت نزدیک می‌شد، داستان ظهورها به مطبوعات سکولار ضد‌دین رسیده بود و در حالی‌که این کار باعث شد تا تمام کشور از فاطمه مطلع شود، اما همچنین منجر به پخش بسیاری از گزارش‌های تندیبی شده و منفی گردید. کودکان صبح سیزدهم توسط شهردار ویلا نووا دو اورم، آرتورو سانتوس ربوده شدند. آنها دربارهٔ راز سؤال‌وجواب کردند؛ ولی با تهدیدهایشان و وعده پولشان، آنان را فاش نکردند. در بعد از ظهر آن‌ها به زندان محلی منتقل شده و تهدید به مرگ شدند اما تصمیم گرفتند که قبل از افشای راز می‌میرند.

در اواخر عصر روز نوزدهم اوت، لوسیا، فرانسیسکو و جاسینتا در یک مکان با نام والینیوس نزدیک فاطمه بودند که دوباره مریم را دیدند که به لوسیا گفت: “به کوا دا ایریا برگردید و ادامه دهید تا روزانه تسبیح بخوانید.” مریم همچنین گفته بود که معجزه‌ای انجام خواهد داد، بنابراین همه باور کنند و اگر ربوده نشده بودند حتی بزرگتر می‌شد.

با نگاه بسیار غمگین، مریم سپس گفت: “دعای کنید، خیلی دعا کنید، و برای گناهکاران قربانی بگذارید؛ زیرا بسیاری از روح‌ها به جهنم می‌روند، چون کسی نیست که خود را فدا کند و برای آنها دعا کند.” با این حرف او در هوا بالا رفت و به سمت شرق حرکت کرد قبل از ناپدید شدن.

اکنون کودکان درخواست مریم برای دعا و توبه را کاملاً جذب کرده بودند، و همه چیز ممکنه را کردند تا پاسخ دهند. آنها ساعت‌ها دعا می‌کردند در حالی‌که روی زمین خفته بودند و بدون نوشیدن آب به مدت طولانی‌تری که بتوانستند در گرمای سوزان پرتغال تابستان باقی ماندند. همچنین از خوردن غذا خودداری کردند برای قربانی کردن گناهکاران تا آن‌ها را از جهنم نجات دهند، دیدار با این تصویر آنها را بسیار تأثیر گذاشته بود. حتی چند تکه طناب قدیمی را به دور کمرشان بستند که نوعی تعزیری است و روزانه یا شبانه آن‌ها را نمی�ده‌اند.

سیزدهم سپتامبر ۱۹۱۷

در سیزدهم سپتامبر، جمعیت بسیار بزرگی شروع به جمع شدن در فاطمه از همه جهات کردند. نزدیک ظهر کودکان رسیدند. پس از نور معمولی فلاش آنها مریم را روی درخت زیتون دیدند. او با لوسیا گفت: “ادامه دهید تا تسبیح بخوانید برای پایان دادن جنگ. در اکتبر خداوند خواهد آمد، همچنین مادر غمگین و مادر کارمل. یوسف مقدس همراه بچه مسیح به دنیا خواهند آمد تا جهان را برکت دهند. خدای از قربانی‌های شما راضی است. او نمی�ده که با طناب خوابید بلکه فقط آن‌را روزانه پوشید.”

لوسیا سپس شروع کرد درخواست‌ها برای درمان پیش آورد تا بگوید: “بله، برخی از آنها را درمان می‌کنم اما بعضی دیگر نه. در اکتبر معجزه‌ای انجام خواهم داد تا همه باور کنند.” آنگاه مادر مقدس مانند معمول بالا رفت و ناپدید شد.

سیزدهم اکتبر ۱۹۱۷

پیش‌بینی یک معجزه عمومی باعث تشویق شدید در پرتغال شد و روزنامه‌نگار آولینو د آلمایدا مقاله‌ای ستیریک دربارهٔ این موضوع را در روزنامه ضد مذهبی او سکولو منتشر کرد. مردم از سایر قسمت‌های کشور با تعداد ده‌ها هزار نفر به کوا رفتند، هرچند که طوفان وحشتناکی کوهستان اطراف فاتیما را در شب قبل از سیزدهم لخت کرده بود. بسیاری از زیارتمندان برهنه پا بودند و تسبیح می‌خواندند در حالی‌که به سمت منطقه‌ای نزدیک کوا حرکت می‌کردند. تا نیمه روز، آب و هوا دوباره بد شد و باران شدید شروع به ریختن کرد.

بچه‌ها حدود ظهر به درخت بلوط رسیدند و سپس نور فلاش را دیدند که مریم در برابرشان ظاهر شده بود. برای آخرین بار، لوسیا پرسید چه می‌خواهد: “می‌خواهم بگویم یک کاپل باید اینجا ساخته شود به افتخار من. من بانو تسبیح هستم. همیشه ادامه دهید تا تسبیح را روزانه بخوانید. جنگ پایان خواهد یافت و سربازان زودتر به خانه‌هایشان بازخواهند گشت.”

لوسیا دوباره درخواست‌هایی برای درمان، تبدیل شدن و چیزهای دیگر کرد. پاسخ بانو مریم بود: “بعضی از آنها بله، اما برخی دیگر خیر. باید زندگی خود را اصلاح کنند و بخواهم آمرزش گناهانشان.”

خویش لوسیا می‌گوید که در این نقطه مریم بسیار غمگین شد و گفت: “لرد ما خداوند را دیگر آزار ندهید، زیرا او خیلی زود آزار شده است.” سپس دست‌های خود را باز کرد تا آنها بر خورشید تاثیر بگذارد و هنگامی‌که بالا رفت، انعکاس نور خودش همچنان به سمت خورشید ادامه داشت. پس از اینکه مریم ناپدید شد، مردم شاهد معجزه بزرگ بودند که پیش‌بینی شده بود، و بچه‌ها رؤیاها را دیدند که در ظاهر سپتامبر پیش‌گویی شده بود.

معجزه بزرگی خورشید

بزرگترین معجزه‌ای که از زمان قیام رخ داده است، تنها معجزه ایست که دقیقاً به تاریخ، ساعت روز و مکان پیش‌بینی شده است. اگرچه با نام “معجزه خورشید” شناخته می‌شود و سیزدهم اکتبر ۱۹۱۷ به عنوان “روزی که خورشید رقص کرد” معروف شد، بسیار بیشتر از این اتفاق افتاد. پدیده‌های شمسی شامل رقصیدن خورشید، تغییر رنگ آن، چرخش و نزدیک شدن به زمین بود. همچنین سکوت در برگ درختان با وجود بادهای شدید، خشک کردن کامل خاکی که بارانی شده بود و بازگرداندن لباس‌ها که کاملاً مرطوب بودند و پوشیده از گل بود تا اینکه شاهد عینی دومینیک ریس گفت: “آنها به نظر می‌رسید مانند آنکه فقط از پاک کننده برگشته‌اند.” درمان‌های فیزیکی ناظران کور و لنگ گزارش شد. اعترافات عمومی بی‌قیدوشرط گناه و تعهدات تبدیل شدن زندگی شاهدی بر حقیقت آنچه دیدند است.

ماجرا گزارش شده است که از فاصله ۱۵ تا ۲۵ مایل دورتر نیز دیده شده‌است، بنابراین امکان هر نوع تله‌تلی یا هیپنوتیزم جمعی را منتفی می‌کند. شکاکان و ستیزگان به مؤمن تبدیل شدند. حتی خبرنگار محل O Seculo، آولینو دی آلمایدا، اکنون مثبت گزارش کرد و در برابر انتقاد شدید نیز از داستان خود دفاع کرد.

موت‌های فرانسیسکو و ژاسینتا

از چپ به راست: لوسیا، فرانسیسکو، ژاسینتا

وبای گریپی در پاییز ۱۹۱۸ اروپا را فراگرفت و هر دو ژاسینتا و فرانسیسکو بیمار شدند. فرانسیسکو کمی بهبود یافت و امید بود که بهبودی یابد، اما فهمید که جوان خواهد مرد چون مادر مقدس پیش‌بینی کرده‌است، و وضعیتش دوباره بدتر شد. او همه رنج‌های خود را برای تسکین خدا از گناهان و ناکامی انسان‌ها و در درخواست توبه گناهکاران تقدیم کرد. به حدی ضعیف شد که حتی نمی�زید می‌توانست. اولین قدس‌القدسین خود را دریافت کرد و روز بعد، ۴ آوریل ۱۹۱۹، فوت کرد.

ژاسینتا نیز در طول ماه‌های زمستانی بلند مدت به تخت بیمار بسته شد، اگرچه بهبود یافت اما با برونشیت پنومونی مبتلا شد و همچنین یک آبسه در سینه‌اش ایجاد شد. او در ژوئیه ۱۹۱۹ به بیمارستان اورم منتقل شد جایی که درمان دردناک برای وی تعیین شده بود، ولی بدون اثر زیادی. او در اوت با زخم باز در پهلو خود بازگشت. تصمیم گرفته شد دوباره تلاش شود تا از بیماریش درمان کند و بنابراین در ژانویه ۱۹۲۰ به لیسبون برده شد، جایی که تشخیص داده شد برونشیت پورولنت دارد و دنده‌های بیمارانه‌ای است.

در نهایت در فوریه، او وارد بیمارستان شد، جایی که عمل دیگری برای برداشتن دو دندهٔ خود انجام داد. این باعث ایجاد زخم بزرگی در پهلو‌اش شد که باید روزی یک بار پاشیده می‌شد و به وی آزار زیادی رسانید. شب ۲۰ فوریه ۱۹۲۰، کشیش محلی فراخوانده شد تا اعترافش را بشنود، اما اصرار داشت تا روز بعد قدس‌القدسین او را بیاورد در حالی که ژاسینتا اعتراض کرد که احساس بدتری می‌کند. همانطور که مریم پیش‌بینی کرده بود، آن شب تنها و دور از خانواده‌اش فوت کرد. جسدش به فاطمه بازگردانده شد و با فرانسیسکو دفن گردید تا بعداً هر دو به باسیلیکا ساخته شده در کووا دا ایریا منتقل شوند.

آیین‌های بعدی برای خواهر لوسیا

بیشوپ جدید دیوسس بازسازی شده لیریا تصمیم گرفت که بهترین کاری است لوسیا را از فاطمه دور کند، هرچند برای جلوگیری از سوالات مداومی که مجبور بود تحمل کند و همچنین برای دیدن اینکه غیبت او چه تأثیری بر تعداد زائران خواهد داشت. مادرش با فرستادنش به مدرسه موافقت کرد و در ماه مه ۱۹۲۱ با خیال رازبینی به پورتو رفت، جایی که یک مدرسه توسط خواهران سنت دوروتی اداره می‌شد. بعداً وی یکی از این گروه شد قبل از پیوستن به کارملیت‌ها.

در دهم دسامبر ۱۹۲۵ در حالی‌که لوسیا در مانیستر دوتئان پونته‌ودرا، اسپانیا بود، دوباره ظاهر شدن مادر مقدس را تجربه کرد، این بار همراه با مسیح کودک. وی بازگشت تا درخواستی برای کمونیون‌های تعویض که اکنون آن‌ها را عبادت شنبه اول می‌گوییم، بیاورد همانطور که در ۱۳ ژوئیه ظهورش در فاطمه گفته بود. مریم به لوسیا گفت اعلام کند او وعده داده‌است در ساعت مرگ، نعمت‌هایی لازم برای نجات کسانی که در پنج ماه متوالی از اولین شنبه‌ها اعتراف می‌کنند، کمونیون مقدس دریافت می‌کنند، پنج ده روزاری را تلاوت می‌کنند و با وی همراه هستند و بر روی اسرارهای روزاری مدیته می‌کنند تا ۱۵ دقیقه، برای تعویض به او.

در سیزدهم ژوئن ۱۹۲۹ در حالی‌که خواهر لوسیا در کلیسای مانیستر تویی اسپانیا دعا می‌کرد، مادر مقدس دوباره بازگشت این بار همراه با نماد سه‌قُدرت خداوند. مریم به وی گفت: “زمان رسیده‌است که خداست از پاپ مقدس درخواست کند تا با همهٔ اسقف‌های جهان اتحاد پیدا کرده و روسیه را تقدیس کنند وعده داده شده‌است آن‌ها را توسط همین راه نجات خواهد داد…”

در بیست‌وپنجم ژانویه ۱۹۳۸ نور عجیب آسمان شمال اروپا پر شد. این به عنوان نمایشی بسیار روشن از اورورا بورئالیس توصیف شده بود، اما خواهر لوسیا فهمید که آن “نور ناشناخته” است که مریم در ظاهرش در سیزدهم ژوئیه ۱۹۱۷ سخن گفته‌است. معنی داشت عذاب دنیا نزدیک است، عمدتاً به دلیل جنگ جهانی دوم زیرا از خدا بازگشت نکرده‌بود.

پاپ پیوس دوازدهم

پاپ پیوس دوازدهم در سال ۱۹۴۲ دنیا را به دل مقدس مریم تقدیس کرد و یک تقدیس مشابه روسیه را در سال ۱۹۵۲ انجام داد، اما هیچ‌کدام از این‌ها درخواست مادر مقدس در فاطمه را برآورده نکرده‌بود. این تقدید مشترک با “کُلّیتی اخلاقی” اسقف‌های جهان سرانجام توسط ژان پل دوم قدیس در سال ۱۹۸۴ انجام شد. فاطمه پشتیبانی بیشتر پاپال دریافت کرد وقتی که در سیزدهم مه ۱۹۷۹، پاپ جاسینتا و فرانسیسکو را «مقدّس» اعلام کرد، مرحلهٔ اول فرایند ممکنهٔ تقدیس آن‌ها بود.

پاپ ژان پل دوم اهمیت فاطمه را با بیعت دادن جاسینتا و فرانسیسکو در ۱۳ مه ۲۰۰۰، در سال یوبیله تأکید کرد. این مراسم بیعت بود که تمام جزئیات قسمت سوم راز فاطمه آشکار شد و هزارهٔ سوم به مریم مقدس فاطمه سپرده شد.

در ۱۳ مه ۲۰۱۷، در جشن صد ساله فاطمه، پاپ فرانسیس جاسینتا و فرانسیسکو را قدیس اعلام کرد؛ آنها جوان‌ترین قدیسان غیر شهیدانی هستند که تاکنون توسط کلیسا اعلان شده‌اند.

بیشوپ از فاطمه رضایت دارد

در حالی‌که کلیسای در سال‌های ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۲ دربارهٔ ظاهرش‌ها سکوت نگه داشت، تنها پس از آن بود که بيشوف کورئیا دا سیلوا در مه ۱۹۲۲ نامه‌ای پاستورال دربارهٔ این موضوع منتشر کرد و اعلام کرد کمیسیون تحقیق تشکیل خواهد داد. در سال ۱۹۳۰ او دوباره یک نامهٔ پاستورال دربارهٔ ظاهرش‌ها صادر کرد، که پس از بیان رویدادهای فاطمه شامل بیانیه کوتاهی اما مهمی بود:

“با توجه به نظرات اعلام شده و دیگران که برای کوتاه شدن متن حذف می‌شوند؛ با تضرع خشنودانه از روح قدوس و قرار گرفتن تحت حفاظت مریم مقدس، پس از شنیدن آراء مشاورین محترم ما در این دیواریز: ۱. ظاهرش‌های کودکان چوپانی را در کووا دا ایریا، محلهٔ فاطمه، در این دیوکسیس، از ۱۳ مه تا ۱۳ اکتبر ۱۹۱۷ قابل اعتماد اعلام می‌کنیم. ۲. اجازه رسمی عبادت مریم مقدس فاطمه را صادر می‌کنیم.”

راز فاطمه

در ظاهرشٔ ۱۳ ژوئیه ۱۹۱۷، مریم به سه کودک یک راز سه‌قسمتی داد. دو قسمت اول در نامه‌ای از لوسیا به بيشوف خود در ۳۱ اوت ۱۹۴۱ آشکار شد: “راز چیست؟ من فکر می‌کنم که آن را آشکار کنم زیرا اجازهٔ آسمانی دارم…. راز شامل سه بخش مختلف است، دو تا از آنها را اعلام خواهم کرد.”

قسمت اول راز: دیدار جهنم

مریم به سه ناظر گفت: “برای گناهکاران قربانی بگذارید و بسیار اغلب، خصوصاً وقتی که یک قربانی انجام می‌دهید، بگوید: ‘ای عیسی! این برای عشق توست، برای تبدیل شدن گناهکاران و در جبران گناه‌هایی است که علیه قلب بی‌عیب مریم مرتکب شده‌اند.’

در گفتن این کلمات آخر، دست‌هایش را مانند دو ماه گذشته باز کرد. نور به نظر می‌رسید که زمین را نفوذ کند و ما مثل یک دریا از آتش دیدیم. در این آتش شیطان‌ها و روح‌هایی با شکل انسانی مانند زغال‌سنگ‌های شفاف سوخته بودند، همه سیاه شده یا برنجی روشن، شناور در میان آتش‌فشانان، اکنون توسط دودهای بزرگ به هوا بلند می‌شدند که از درون خود بیرون می‌آمدند، اکنون دوباره با هر طرف مانند تیکه‌ها در آتش‌های بزرگی سقوط می‌کردند، بدون وزن یا تعادل، بین فریادها و زاری‌هایی از درد و ناامیدی که ما را ترساند و باعث لرزش ما شد. شیطان‌ها توسط شباهت وحشتناک و ناخوشایندشان به حیوانات ناشناخته و ترسیده قابل تشخیص بودند، سیاه و شفاف مانند زغال‌سنگ‌های سوخته.

“شما جهنم را دیدید که روح‌هایشان سینه‌زنی می‌روند. برای نجاتشان خدا خواستار تأسیس عبادت قلب پاک من در جهان شده‌است. اگر آنچه به شما گفته‌ام انجام شود، بسیاری از روح‌ها نجات خواهند یافت و صلح خواهد بود. جنگ پایان خواهد یافت؛ اما اگر مردم ادامه دادن به گناه‌کاری علیه خدا ندهند، یک جنگ بدتر طی پاپیوس یازدهم رخ خواهد داد. وقتی شب را با نور ناشناخته‌ای روشن دیدید، بگذارید این علامت بزرگ باشد که خدا برای شما داده‌است تا دنیا را برای جرم‌هایش توسط جنگ، قحطی و تعقیب کلیسا و پدر مقدس مجازات کند.”

دومین قسمت راز: عبادت قلب پاک مریم

“برای جلوگیری از این، من خواهان تقدیس روسیه به قلب پاک من و عیادهٔ تعزیه در شنبه‌های اول خواهد شد. اگر درخواست‌هایم پذیرفته شود، روسیه تبدیل می‌شود و صلح خواهد بود؛ اما نه، او خطاهای خود را در سراسر جهان پخش خواهد کرد، باعث جنگ‌ها و تعقیب کلیسا خواهد شد. خوبان شهید خواهند شد، پدر مقدس بسیار رنج خواهد کشید، و ملت‌های مختلف نابود خواهند شد.

در پایان قلب پاک من برتری یابد. پدر مقدس روسیه را به من تقدیس می‌کند و تبدیل می‌شود، و دوره‌ای از صلح برای جهان داده می‌شود. در پرتغال، عقیدهٔ ایمان همیشه حفظ خواهد شد.”

سومین قسمت راز

سومین قسمت راز توسط بیشاپ لیرا از خواهر لوسیا درخواست شد وقتی که در میانه سال ۱۹۴۳ به شدت بیمار شد. بیشاپ ترسید او بمیرد و راز را با خود بردارد. با اطاعت، وی چندین بار تلاش کرد تا آن را بنویسد اما موفق نشد. سرانجام شب سه ژانویه ۱۹۴۴، مریم مقدس نزد او آمد و گفت: «ترس نکنید، خدا می‌خواست از ایمان، اطاعت و تودهٔ شما آزمون بگیرد. آرام باشید و آنچه به شما دستور داده‌اند بنویسد اما نه آن چیزی که برای فهمیدن معناش به دست آورده‌اید. پس از نوشتن آن را در یک پوستک قرار دهید، بسته و مهر کنید، سپس روی بیرون نوشتار کنید که این می‌تواند توسط کاردینال پاتریارک لیسبون یا بیشاپ لیرا در سال ۱۹۶۰ باز شود.» خواهر لوسیا پس از آن راز را به شرح زیر بنویسد:

در چپ مریم مقدس و کمی بالاتر، یک فرشته با شمشیری آتشین در دست چپی خود دیدیم؛ تیزش نورانی بود که جهان را می‌سوزاند اما به دلیل تابناکی که از دست راست مریم بر او پرتو داشت خاموش شد. فرشتهٔ با دست راست خود نشان دادن زمین کرد و فریاد زد: «توبه، توبه، توبه!» یک نور بی‌پایان دیدیم که خدا بود، چیزی شبیه آنکه مردم در آینه ظاهر می‌شوند وقتی پیش از آن عبور کنند؛ یک اسقف پوشیده به سفید (ما احساس کردیم او پاپ مقدس است)، و دیگر اسقفیان، کشیش‌ها و مردان و زنان مذهبی را دیده‌ایم که بر فراز کوهی تندرو بالا رفته‌اند، بالای آن صلیب بزرگی بود با درختانی خاموش مانند کُرخ. پیش از رسیدن به آنجا، پاپ مقدس از شهر بزرگ نیمه ویرانه گذشت و با قدم‌های لرزان و دردناک و غمیده برای روحان مردگان که روی راه می‌دید پرستش کرد. پس از رسیدن به بالای کوه، زانو زده در پای صلیب بزرگی بود که توسط گروهی سرباز کشته شد که گلوله‌ها و تیرها را بر او شلیک کردند، و همین‌طور یکی بعد دیگری اسقفیان دیگر، کشیش‌ها، مردان و زنان مذهبی، و افراد مختلفی با رتبهٔ گوناگون مردند. زیر دو بازوی صلیب دو فرشته بودند هر کدام یک آب‌پاش کریستالی در دست داشتند که خون شهدا را جمع می‌کردند و آن را بر روحانی پراکنده کردند که به سوی خدا حرکت می‌کرده‌اند.

سومین قسمت راز توسط واتیکان در ۲۶ ژوئن سال ۲۰۰۰ منتشر شد.

خواندن تفسیر الهیاتی و بیانیه‌های واتیکان دربارهٔ پیام فاطمه

پنج دعا که در فاطمه آشکار شد

بیشتر پیام‌های دریافت شده توسط رؤیای‌ها از مریم مقدس، به تبدیل شخصی و دعا دعوت می‌کنند، همچنین پنج دعایی جدید.

مردمی کاتولیک اولین این دعاها را می‌دانند؛ اما چهار دیگر کمتر شناخته‌شده‌اند.

این پنج دعا هستند که در فاتیما به کودکان داده شده:

۱. دعای فاطمه

اوه یسوع من، گناه‌های ما را بخشید و از آتش جهنم نجات دهید. همه روح‌ها را به سوی آسمان هدایت کنید، خاصه آنهایی که بیشتر نیاز به رحمت تو دارند. آمین.

مریم به کودکان گفت این دعا را پس از هر دکاد تسبیح بگویند.

تسبیح مقدس

۲. دعای بخشش

خداوند من، ایمان دارم، تعظیم می‌کنم، امیدوار هستم و تو را دوست داریم! برای کسانی که ایمان ندارند، تعظیم نمی�برند، امیدوار نیستند و تو را دوست ندارند، آمرزش طلبیدم. آمین.

در سال ۱۹۱۶، قبل از ظهور مریم مقدس، کودکان چوپان یک فرشته دیدند که این دعا و دعای بعدی را به آنها سپرد.

۳. دعای فرشتگان

اوه سه‌گانه مقدس، پدر، پسر و روح القدس، تو را عمیقاً تعظیم می‌کنم. بدن مقدس‌ترین، خون، روحانیت و الهیت مسیح عیسی که در همه تابوت‌های جهان حاضر است، به شما تقدیم می‌کنم تا جبران بی‌احترامی‌ها، توهین‌ها و بی‌دقتی‌هایی شود که او را آزار داده‌اند. با فضیلتهای نامحدود قلب مقدس یسوع و قلب پاک مریم، تبدیل گناهکاران فقیرانه را طلبید.

هنگامی که فرشته این دعا را به آنها داد، بدن مسیح در میزبان و کالیکس پیش از آن‌ها ظاهر شد و فرشتگان کودکان را هدایت کرد تا جلوش سجده کنند و بگویند.

۴. دعای عیسی مقدس

سه‌گانه مقدس، تو را تعظیم می‌کنم! خداوند من، خدایی که در قدوس‌القدسیت دوست داری.

هنگامی که مری برای اولین بار به کودکان ظاهر شد، در ۱۳ مه ۱۹۱۷، گفت: «شما بسیار رنج خواهید برد اما لطف خدا شما را تسکین خواهد داد.» لوسیا، یکی از کودکان، به آنها گفته بود که یک نور روشن همه اطرافشان می‌تابیده و بدون فکر کردن در آن، شروع کردند تا دعا مشترکاً بگویند.

۵. دعای قربانی

اے عیسی! برای عشق تو، به عنوان جبران گناهان که علیه قلب پاک مریم مرتکب شده‌اند و برای تبدیل شدن بیدادگران فقیر [این کار را می‌کنم]. آمین.

این دعا توسط مری به کودکان همراه با دعای فاطمه (شماره ۱) در ۱۳ ژوئن ۱۹۱۷ داده شد. باید هنگام تقدیم رنج خود به خدا این دعا خوانده شود.

متن این وب‌سایت به طور خودکار ترجمه شده است. از هرگونه خطا پوزش می‌طلبیم و لطفاً به ترجمه انگلیسی مراجعه کنید