ظهورات بانوی ما در غیاه دی بونات
1944، غیاه دی بونات، ایتالیا
خاکهای بوناته
مقدمهای کوتاه از مکانی که مریم مقدس به آدلاید رونکالی کودکی ظاهر شد
پاروچه غیایه دی بوناته در ناحیه کلیسایی برگامو، حدود ده کیلومتر از پایتخت قرار دارد. میتوان آن را از میلان و برشا با یک ساعت رانندگی به بزرگراه رسید که پس از خروجی گذرگاه کاپریاته و حرکت به سمت پونته سان پیترو است. در گرداگرد بوناته سوپرا، بعد از ایستگاه گاز، راست رو بگیرید و پایینتر به سوی غیایه دی بوناته بروید. چند پیچ در خیابانهای روستا و شما به مکان ظهورهای ۱۹۴۴ میرسید که برای یادبود آن یک کلیسای کوچک ساخته شده است
غیايه دي بوناته نام خود را از خاک ریز رود برمبو گرفته است. این یک محلهٔ بوناته سوپرا و در بخشی کوچکی پرزهو است. از نظر مذهبی، از سال ۱۹۲۱ پاروکیه بوده است. غیايه دی بوناته پس از بسیاری از اختلافات، به طور رسمی در ۲۹ مارس ۱۹۴۴، شب قبل از ظهورها، شناخته شد. این تنها پاروکیهای در ناحیه کلیسایی است که به خانواده مقدس اختصاص یافته است
ایل تورکیو یک زیر محلهٔ غیايه دی بوناته است که شامل گروهی از چند خانه پراکنده نزدیک برمبو بین وسیعهٔ زمینهای کشاورزی و باغچه کاج قرار دارد، تحت سلطه صخرهٔ جزیرهای که به عنوان تئاتر برای جمعیت عظیمی خدمت کرد که در زمان ظهورها آنجا جمع شدند. واقعاً، از ۱۳ مه تا ۳۱ ژوئیه ۱۹۴۴، بیش از سه میلیون زائر این روستای کوچک برگامو را دیدند، موجهای مردم که بیشتر پیاده یا با وسایل دیگر آمدند و زندگی خودشان را به خاطر بمبارانها و آتش توپخانهٔ مستمر در خطر قرار دادند
جنگ جهانی دوم ایتالیا را با غم و ویرانی فراگرفت. مردم در ترس و محرومیت از هر نوعی زنده بودند و آرزوی صلح به دست نرسید. وقتی همه چیز برای ایتالیا و جهان گمشده بود، زمانی که پاپ خطر داشت به آلمان تبعید شود، امیدی دوباره با یک معجزه روشن شد. در این روستای کوچک ناشناخته دنیا، عصر ۱۳ مه ۱۹۴۴، مریم مقدس به دختری هفت ساله ظاهر شد
چون که در فاتیما در ۱۳ مه ۱۹۱۷ طی جنگ جهانی اول کرد، مریم مجدداً تاریخ ۱۳ مه را برای ارسال پیامهای امید و صلح خود به جهان انتخاب کرد که توسط جنگ جهانی دوم ویران شده بود
ظهورات غیای دی بوناته به عنوان "پایاننامه فاطمه" تعریف شدند.
آدلاید رونکالی
مقدمه کوتاه زندگینامه آدلاید رونکالی
در سال ۱۹۴۴، در تورچو، یک حومه از غیای دی بوناته سوپرا، خانواده رونکالی متشکل از پسر لوئیجی و هفت دختر: کاترینا، ویتوریا، ماریا، آدلاید، پالمینا، آنونزیاتا و رومانا (و فدریکا که در سن جوان فوت کرد) زندگی میکردند. پدر انریکو به جای کشاورزی، کارگر یک کارخانه محلی بود. مادرش آننا گامبا، خانهدار، مجبور شد با صبر فراوان فرزندان خود را بزرگ کند.
آدلاید در آن زمان هفت ساله بود. او در ۲۳ آوریل ۱۹۳۷ ساعت ۱۱ بامداد در تورچو به دنیا آمد و توسط کشیش محله، دون چزاره ویتال، در ۲۵ آوریل تعمید شد. او کلاس اول را گذراند؛ یک کودک معمولی بود، پر از سلامتی و زندهگی، دوست داشت بازی کند.
تا آن عصر بعدازظهر ۱۳ مه ۱۹۴۴ که خانواده مقدس به وی ظاهر شدند، هیچ چیز نشان نمی喫ده بود که نامش فقط مرزهای ایتالیا بلکه اروپا را نیز عبور خواهد کرد.
در حالیکه جهان در آتش نفرت و سلاحها سوختهبود و جنگ مانند پایان نیافت، مریم مقدس، مادر وحدت و ملکه صلح، یک دختر جوان از بوناته، آدلاید رونکالی، را برای ارسال پیامهای خود به دنیا انتخاب کرد. او برای سیزده روز در دو دوره ظاهر شد: اولین دوره از ۱۳ تا ۲۱ مه و دومین دوره از ۲۸ تا ۳۱ مه.
مریم مقدس پیشبینی کرده بود:
"شما بسیار رنج خواهید برد، اما گریه نکنید زیرا بعداً با من به آسمان میرویم." "در این درهٔ غم حقیقی شما یک شهید کوچک خواهید شد..." اما آدلاید هنوز کودکی بود تا بتواند جدیت این کلمات را فورا ارزیابی کند. پس از ظهورها، او انزوا دادهشد، تهدید و ترساندهبود و روانیاً شکنجهخورد که در نهایت، در ۱۵ سپتامبر ۱۹۴۵، کسی توانست یک پشیمانی نوشتهشدهای بهدست آورد که مانند سنگ بزرگ بر روی فرایند تأیید ظاهرات تأثیر گذاشت.
در ۱۲ ژوئیه ۱۹۴۶، او از انصرافی که به وی دیکته شده بود انکار کرد و با نوشتن مجدداً حقیقت دیدارها را تأیید نمود؛ اما ناگهان نتیجهای نداشتهاست زیرا در ۳۰ آوریل ۱۹۴۸، اسقف برگامو مونسیور برنارهجی فرمان "نون کونستا" صادر کرده و هرگونه عبادت به مریم مقدس که ظاهر شده بود در غیایه دی بوناته را ممنوع کرد.
او بدون رضایت خود و بیخبر از والدینش، مورد مخالفت، تمسخر و افترا قرار گرفت؛ آدلاید صلیب خود را دور از خانه برد.
هنگامی که پانزده ساله شد، اسقف اجازه داد تا به خواهران مقدس در برگامو بپیوندد. هنگامیکه اسقف فوت کرد، کسی موفق شد فرمانی صادر کند تا او را مجبور به ترک مزرعه کنند و از برنامه حرفهای که مریم برایش نشان داده بود دست بردارد؛ این انکار باعث رنج بسیاری و بیماری طولانی مدت وی گردید.
هر دختر نوجوان دیگری در برابر چنین رویدادی نابود میشد، اما آدلاید قوی بود و بهبود یافت. از انتظار باز شدن دروازه مزرعه خسته شد؛ تصمیم گرفت ازدواج کند و به میلان رفت تا با قربانی خود برای مراقبت از بیمارها اختصاص یابد. سالها گذشت و آدلاید همچنان تحت سکوتی که توسط اربابانش بر وی تحمیل شده بود، بسته ماند.
نهاییاً، بهرهگیری از فرمانهای شورای دوم واتیکان در مورد حق اطلاعات، آدلاید آزاد شد تا ممنوعیتهایی را که بر او اعمال شده بودند کنار بگذارد و تصمیم گرفت با حضور یک نوتار رسمی و جدی حقیقت دیدارها را دوباره تأیید کند.
اکنون آدلاید رونکالی، بینایی غیایه دی بوناته، دیگر نیست. به دلیل بیماری غیرقابل درمان در ساعت سه صبح روز یکشنبه ۲۴ اوت ۲۰۱۴ فوت کرد؛ او با سکونت مطلق و دور از چشماندازها زندگی میکرد، تحت اطاعت کلیسا و بدون هیچ گونه کینهای برای کسانی که رنج و غم زیادی به وی وارد کردند.
۱۳ دیدار مریم مقدس
دیدار اول مریم مقدس
شنبه ۱۳ مه ۱۹۴۴، ساعت ۱۸:۰۰
حضور: آدلاید و چند دختر کوچک
دیدار: خانواده مقدس
در آن عصر آخر ماه مه ۱۹۴۴، آدلاید رونکالی هفت ساله به جمعآوری گلهای خارشدار و مارگاریت در مسیری که کنار جنگل کاج میگذرد پرداخت تا آنها را پیش تصویر مریم مقدس بگذارد.
با او با فاصلهای، خواهرش ششساله پالمینا و چند دوستش بودند.
از دفترچه آدلاید:
من قصد داشتم گلها را برای مادونا که در نیم راه پلههای اتاق من در خانهام است، بگیرم. دایزیهایی برگرفته بودم و آنها را در یک کارتون قرار دادهبودم که پدرم ساختهبود. یک گل چوبک زیبا دیدم اما خیلی بالا بود تا بتوانم آنرا بگیریم. وقتی آنرا تماشا میکردم، نقطهای طلایی از بالای آسمان به سمت زمین نزدیک شد و با گذشت زمان بزرگتر و بزرگتر شد و در درونش حضور بانویی زیبای همراه با نوزاد عیسی مسیح را دیدم که سنت جوزف بر کنار چپ او بود. سه نفر در داخل سه دایره نورانی بیضی شکل قرار داشتند و به صورت معلق در فضا باقی ماندند، نزدیک رشتههای نورانی. بانو زیبا و شاهانه پوشیده از یک لباس سفید و پردهای آبی بود؛ روی بازوی راستش تاج رزاری ساخته شده از تاسها سفید داشت؛ بر پاهای بیپوش او دو گل گلیسیان سفید قرار داشتند. پیراهن اطراف گردنش با مرواریدهایی که همه به شکل زنجیر طلایی بسته بودند، پایان مییافت. دایرههایی که سه نفر را احاطه کردهبودند، نورانی و دارای رنگهای طلا بود. ابتدا ترسیدم و سعی کردم فرار کنم، اما بانو با صدای نرمی صدا زد: "فرار نکن زیرا من مادونا هستم!" پس ایستادم و به او نگاهی انداختم، ولی با حس ترس. مادونا به من نظر کرد، سپس افزود: "توی باید خوب، اطاعتکار، احترامگذار نسبت به همسایهها و صادق باشی: خیرخواهانه دعا کن و برای نهم شب متوالی در این زمان دوباره بیای". مادونا چند لحظه به من نظر کرد، سپس آهسته دور شد، بدون اینکه پشت خود را به طرفم بگرداند. تا زمانی که ابری سفیدشان از دیدگاهم برداشت. عیسی مسیح و سنت جوزف حرفی نزندند؛ تنها با یک ابراز دوستانه به من نگاهی انداختند".
دیدن آدلاید در حالت ekstazi، دوستهایش صدا زدند و او را لرزاندند اما موفق نشدند، تا حدی که خواهرش پالمینا تحت تأثیر قرار گرفت و برای مادرشان رفت تا بگوید آدلاید ایستاده مرده. آهسته از حالت ekstazi به خود آمد، آدلاید با دوستانش گفت که مادونا را دیدهاست، ولی در خانوادهاش دربارهی آن حرف نزند، چنانکه شام آرام برگزار شد. دوستهای او همین کار را نکرده و بدین ترتیب شایعهای شروع کرد تا در اطراف روستا پخش شود.'
پیدایش دوم مادونا
یکشنبه، ۱۴ مه ۱۹۴۴، ساعت ۱۸:۰۰
حضور: آدلاید، چند دختر کوچک و یک پسر
دیدار: خانواده مقدس
از دفترچهی یادداشتهای آدلاید:
من با همراهانم در اوراتوری بودم، اما حدود ساعت شش شب احساس شدیدی کردم که به جایی بروم که مادر مقدس من دعوت کرده است. با چند نفر از همراهانش بیرون رفتیم؛ وقتی آنجا رسیدیم، بیاختیار بالا نگاه کردم و دو کبوتر سفید را دیدم که میگذردند، سپس بالاتر در آسمان نقطهای روشن دیده شد که شکل خانواده مقدس را به وضوح و بزرگی مشخص کرده بود.
اولاً از من خنده کردند، سپس مادر مقدس دوباره آنچه روز قبل گفته بود را برای من تکرار کرد: "تو باید خوب، اطاعتکار، صادق باشی و بهخوبی دعا کنی، احترامگذار نسبت به همسایهت. بین چهارده تا پانزده سالگی تو خواهی شد یک راهبه ساکرامنتین. بسیار رنج خواهی کشید، اما گریه نکن زیرا بعداً با من به آسمان میآی.!" سپس آرام آرام دور شد و مانند شب قبل ناپدید شد.
از کلمات کوتاه مادر مقدس در دلم شادی بسیار احساس کردم، و یاد او را شیرین و روشن در ذهنم بود. با همراهانم به سمت اوراتوری برگشتیم؛ نیمراه آنجا یک پسر خوب روبرو شد که از من پرسید. وقتی گفتم که مادر مقدس دیدهام، نگران شده گفت: "بیا ببین اگر دوباره ظاهر میشود و بپرس او آیا من میتوانم با تقدیم خود به او کشیش شوم." سریعاً برگشتم به آنجا و بالا در آسمان نگاه کردم امیدوار که مادر مقدس بازگردد. واقعا پس از چند دقیقه، زیبایی حضور مادر مقدس دوباره ظاهر شد؛ برایش خواستهی کاندیدو را ابراز کردم که حاضر بود در دیدار جدید او شرکت کند. با صدای نرم و مادری پاسخ داد: "بله، بعد از پایان جنگ به کشیش میشود بر اساس دل مقدس من." پس از گفتن این کلمات آرام آرام ناپدید شد.
پس از دیدار، احساس کردم پسر کوچک پردهی چکمهام را گرفته و با نگرانی پرسید که مادر مقدس چه پاسخ داده است. وقتی جواب مادر مقدس را برایش تکرار کردم، خوشحالانه رفت تا به مادرش بگوید. با همراهانم خانه برگشتیم و در دل شادی بسیار احساس میکردم. قبل از ترک کردن، مادر مقدس گفت که هفت شب دیگر بیام.
آدلاید طولانی نپذیرفت حقیقت پیشبینی دوم را تجربه کند. واقعا آن شب در خانوادهاش سخت سرزنش شد. پدر آ. تنتوری مینویسد که در این ظاهر شدن مادر مقدس، «وکاسیون کاندیدو» را تأیید کرد "که به او خنده زد" اما سپس آدلاید فریاد کوچکی داد و چهرهی خود را با دستها پوشانید بدون اینکه توضیح دهد چرا. شاید از رنجهایی که برای دوستش این واکسیون خواهد داشت، مطلع بود. در همین حال خبر دیدارها مرزهای غیای بوناته را گذشت.'
دریافت سوم مادر مقدس
یکشنبه، پانزدهم مه ۱۹۴۴، ساعت ۱۸:۰۰
حضور: آدلاید، دو دوست و حدود صد نفر
رویا: خانواده مقدس (دریافتنتر از معمول)
از دفتر یادداشتهای آدلاید:
'کمتر از شش ساعت، من با همراهان خود به محل ظهورها رسیدم: ایتالا کورنای و جولیا مارکلینی. زمان زیادی برای رسیدن به مکان طول کشید زیرا جاده پر ازدحام بود. نقطه نورانی که توسط دو نغز کوچک پیشرو بود ظاهر شد و آهسته نزدیک شده، خانواده مقدس را درخشانتر از معمول نشان داد. چشمهای آبی روشن بچه عیسی در این ظهور توجه من را به ویژه جلب کرد. لباس کوچکی که او را تا پا پوشیده بود رنگ صورتی صاف مانند پیراهن با ستارهها کوچک طلایی پراکنده بود. مریم معصومه یک کت بلوطی روشن و یک روسری سفید بسیار بلند از سرش پایین آمده بود. ستارگان کوچک هالوئی شکل در اطراف چهره مریم تشکیل شده بودند؛ روی پاهای او دو گل رز قرار داشت و بین دستهای بستهاش تسبیح بود.'
بسیاری مردم به من توصیه کرده بودند که از مریم معصومه بخواهم فرزندانشان را درمان کند و بپرسم وقتی صلح خواهد آمد. همه چیز را برای مریم گفتم و او پاسخ داد: "به آنها بگوید اگر میخواهند فرزندانشان بهبود یابند باید تعزیه کنند، بسیار دعا کرده و از گناههای خاصی اجتناب ورزند. اگر مردان تعزیه کنند جنگ در دو ماه پایان خواهد یافت؛ در غیر این صورت کمتر از دو سال." او با من حدود ده تسبیح خواند، سپس آهسته دور شدند تا ناپدید شوند.'
از جریان جمعیت که بعداً آمدند باور بر این بود که همه آن دعا و تعزیه را انجام دادهاند که مریم معصومه خواستارشان شده بود و تصور میکردند جنگ در دو ماه پایان خواهد یافت. اما دو ماه پس از آن پانزدهم مه، در چهارشنبه بیستم ژوئیه حمله به هیتلر رخ داد که شروع سقوط آلمان و شکست بعدیاش شد. جنگ هنوز تا تابستان ۱۹۴۵ ادامه داشت با توقف تدریجی دشمنان. مریم معصومه دقیقاً پیشبینی کرد: "کمتر از دو سال".'
چهارمین ظهور مریم معصومه
سهشنبه، شانزدهم مه ۱۹۴۴، ساعت ۱۸:۰۰
حضور: حدود صد و پنجاه نفر
رویا: خانواده مقدس
در بعد از ظهر، آدلاید به اوراتوری رفت که در آنجا توسط خواهر کونچتا دربارهٔ ظاهر شدنها سؤال شد. آدلاید بین دیگر چیزها آشکار کرد که آمدن مریم مقدس همیشه پیشرو شده بود با پرواز دو پرنده کوچک سفید و همچنین آنکه مادر مقدس به او با لهجه برگامو سخن گفته است. دختر کوچولو در زمان مناسب خانه بازگشت اما مجبور بود بسیار اصرار کند تا بتواند به ملاقات ۱۸:۰۰ خود با مریم مقدس برود.
از دفترچه یادداشتهای آدلاید:
'در این ظاهر شدن، برای اینکه در زمان من دقیق باشم مجبور بودم بسیار به مردم که خانهام را پر کرده بودند اصرار کنم زیرا همه میخواستند از من باور کنند که پنج بجه است در حالیکه قلبم میگفت زمانیست که مریم مقدس به من داده است. با این حال، وقتی خواستم بروم یک مرد مرا برداشت و مرا به محل ظاهر شدنها رساند. مانند سایر شبهای دیگر، نقطه روشن پیشرو شده توسط کبوترهای کوچک ظاهر شد و مریم مقدس همراه با مسیح کودک و سنت جوزف دوباره خود را نشان دادند. لباسشان همانند روز قبل بود.'
مریم مقدس به من خنده داد سپس با چهرهای غمگین گفت: "چندان مادر دارند فرزندانشان در بدبختی چون گناههای جدیشان؛ بکنند که از گناه بازایستند و کودکان درمان خواهند شد." من برای نشان خارجی درخواست کردم تا خواسته مردم را برآوردم. او به مرا پاسخ داد: "آن هم در زمان مناسب خواهد آمد. برای فقیران گنهکار که نیاز دارند به دعاهای کودکان بپرید." با این گفتن، رفت و ناپدید شد.'
پنجمین ظاهر شدن مریم مقدس
چهارشنبه، ۱۷ مه ۱۹۴۴، ساعت ۱۸:۰۰
حضورکنندگان: حدود سه هزار نفر
دیدار: مریم مقدس همراه با هشت فرشته کوچک
آن روز آخرین بار بود که آدلاید به مدرسه ابتدایی غیای بوناته رفت. معلم او دربارهٔ ظاهر شدنها سؤال کرد و داستان آدلاید قانعکننده بود. در بازگشت خانه، مادرش آدلاید را به اتاقاش برد و با گریه از وی حقیقت دربارهی ظهورها پرسید. آدلاید تأیید کرد.
از دفترچه یادداشتهای آدلاید:
در زمان معمولی به محل ظهورها رفتم. دو کبوتر پیش از نقطه روشن ظاهر شدند و مریم مقدس با لباس قرمز و یک پرده سبز که دارای دامن طولانی بود، ظاهر شد. در اطراف سه حلقه نور هشت فرشته کوچک پوشیده شده توسط بلو و رژ بر روی زانوهای زیر المبای مریم قرار داشتند، به شکل نیمدایره. چند لحظه پس از دیدن مریم مقدس، او فوراً با من سخن گفت و یک اسرار را که باید برای اسقف و پاپ فاش شود، به من سپرد: "به اسقف و پاپ اسراری که به تو گفتم بگو... توصیه میکنم آنچه که از تو میخواهم انجام دهی، اما به کسی دیگر نگو." سپس آهسته ناپدید شد.'
سه روز بعد، در بیستم مه، آدلاید برای فاش کردن اسرار به اسقف برده شد. چه چیزی در این اسرار چنان مهم بود که اسقف تقریباً در میانه ژوئن ۱۹۴۴، خاصاً به گاندینو رفت، جایی که دختر آنجا بود تا آن را دوباره بشنود؟
آدلاید در سال ۱۹۴۹ همراه با پاپ پیوس دوازدهم به رم برده شد و اسرار را که مریم مقدس در هفدهم مه ۱۹۴۴ به او فاش کرده بود، به وی گفت.
ششمین ظهور مریم مقدس
چهارشنبه، هجدهم مه ۱۹۴۴, ساعت ۱۸:۰۰
عید صعود عیسی مسیح
حضور: حدود هفت هزار نفر
دیدار: مریم مقدس با هشت فرشته کوچک
جمعیت در غیای بوناته سریعاً رشد کرد. همه میخواستند دختر کوچولو را ببینند و برای امنیت او بسیار نگران بودند. یک سرژانت روم به گروه کوچک کمک کرد تا به محل ظهورها برسد.
از دفترچه یادداشتهای آدلاید:
'در طول دعا، در مورد مریم مقدس فکر میکردم و تقریباً ساعت پنج برای خوردن یک ناهار سبک رفتم تا به موقع محل ظهورها بروم. حضور مریم توسط دو کبوتر پیش از آن اعلام شد. مریم با لباس قرمز پوشیده شده بود که دارای پرده سبز بود، هنوز مانند دیروز توسط فرشتههای کوچک احاطه شده بود.'
مریم به من لبخند زد و سپس سه بار این کلمات را تکرار کرد: "دعا و تعزیه" . سپس افزود: "برای فقیران، گناهکارانی که در حال مرگ هستند و قلبم را میخورند، دعا کنید."
بسیاری از مردم به من توصیه کرده بودند که از مریم مقدس بپرسم کدام دعا را بیشتر دوست دارد. این آرزو را به او ابراز کردم و پاسخ داد: "دعای مورد علاقهام سلبان است." پس از گفتن این جمله، مریم مقدس آهسته ناپدید شد.'
ششمین ظهور مریم مقدس
جمعه ۱۹ مه ۱۹۴۴، ساعت ۱۸:۰۰
حضور: حدود ده هزار نفر
بینی: خانواده مقدسی
آن روز کارتهای مومنان با دعاهای خود را به محل ظهور آورده بودند. جمعیت زیادی بود و آدلاید با دشواری فراوان به آنجا رسید. از آن شب، یک پزشک، دکتر الیانا ماگی، همیشه نزدیک دختر کوچک حضور داشت.'
از دفترچه یادداشتهای آدلاید:
'مانند همه شامها به محل خود رفتم که یک سنگ گرانیتی در آنجا آورده بودند و روی آن هنگام ظهورها میستدم. نقطه روشن را دیدم و درونش حضور خانواده مقدسی بود. مریم مقدس پوشیده از روپوشی آبی با پردهای بر سر داشت؛ کمربند سفید پیراهنش را احاطه کرده بود; گلهای گلی در پای او بودند و تاجی در دستش. عیسی مسیح هنوز لباس صورتی با ستارگان طلایی میپوشید و دستان کوچکاش به هم پیوسته بودند. چهرهاش آرام، تقریباً خندان بود. یوسف مقدس آرام اما ناخندان بود؛ پوشیده از قهوهای بود، از کتفهایش پارچهای قهوهای در شکل یک پرده فرود آمده بود و در دست راستش عصایی با سوسن گلدار داشت. فرشتگان کوچک هنوز آنجا بودند.'
مریم مقدس به من نگاه کرد و خندید، اما اولین کسی که سخن گفتم من بودم و آرزو بسیاری را بدین گونه ابراز کردم: "ای مریم مقدس، مردم از من خواستهاند بپرسم آیا کودکان بیمارشان باید واقعیاً برای شفا آورده شوند."
با صدایی آسمانی به من پاسخ داد: "نه، لازم نیست همه بیایند؛ کسانی که میتوانند بیایند و بر اساس قربانیانشان شفا خواهند یافت یا بیمار باقی خواهند ماند، اما باید دیگر گناههای جدیتری نکنند." از او خواستم تا معجزهای انجام دهد تا مردم به کلماتش ایمان آورند. پاسخ داد: "همچنین بیایند؛ بسیاری تبدیل خواهند شد و توسط کلیسا شناخته خواهم شد." سپس با جدیت افزود: "این کلمات را هر روز زندگیات در نظر بگیرید، از همه رنجهایت شجاعت بگیرید. من دوباره تو را هنگام مرگ دیدار میکنم؛ تحت پردهام نگه داریدم و تو را به آسمان برمیکشم." '
نهمین ظهور مریم مقدس
شنبه، بیستم مه ۱۹۴۴، ساعت ۱۸:۰۰
حضور: حدود سی هزار نفر
دیدار: خانواده مقدس
آدلاید همراه با کشیش محله دون چزاره ویتالی و همچنین با خالهاش ماریا به برگامو رفت تا از اسقف خبر دهد که رازهایی را دریافت کردهاست. خاله نیز به اسقف گفتگوی آدلاید دربارهٔ یک معجزهای که در پایان اولین دوره ظاهر شدنها رخ خواهد داد.
آن شب، در غیای، جمعیت زیادی برای دیدن آدلاید منتظر بودند.
از دفترچه یادداشتهای آدلاید:
'مانند همه شامها به سنگ رفتم تا از خاتون محبوب انتظار داشته باشم. خانواده مقدس دوباره ظاهر شدند و مریم گفت: "فردا آخرین بار هست که با تو حرف میزنم، سپس هفت روز برای تفکر در مورد آنچه گفتهام را دارم. سعی کن خوب فهمی چون وقتی بزرگتر شدی به این نیاز داری اگر بخواهی همه من باشی. پس از این هفت روز چهاربار دیگر بازمیگردم." صدایش چنان ملودیک و زیبایی بود که هر چه تلاش کردم برای تقلید آن موفق نشدم.
مانند فاتیما، در غیای نیز پدیدههای آسمانی دیده شد که پیشتر مشاهده نشدهبود.
دکتر الیانا ماجی در یک شهادت سوگندی به تاریخ شانزدهم ژانویه ۱۹۴۶ در برابر کمیسیون اسقفی گفت: "آن شنبه روز بارانی بود. با شروع ظاهر شدن، پرتوی نور آفتاب بر سر کودک آمد. چشمانم را بالا بردم و روی آسمان یک شکاف صلیبی دیدم و برای چند دقیقه شوری از نقطههای طلایی و نقرهای که همه به معجزه فریاد زدند."
دون لوئیجی کورتیزی دربارهٔ پدیدههای خورشیدی آن شب شنبه نوشت:
"بعضی پرتوی نور عجیبی را دیدند که کودک را شدتاً روشن میکرد و بر روی چهرهها اطرافش انعکس میشد. برخی آفتاب در شکل صلیب دیده بودند؛ بعضی نیز دیسک خورشید را مشاهده کردند که با سرعت زیاد به دور یک دایره کوچکتر از نیم متر چرخیده بود. در لایههای پایینتر جو، شوری از ستارگان طلایی و ابرهای کوچک زردی مانند حلقهها دیدند که چنان چگالی داشتند که برخی سعی کردند آنها را بگیرند. بر روی دستها و چهرهی حاضران رنگهایی بسیار متفاوت دیده میشد با غالبیت زرد؛ دستهای فسفورسنت، گلوبهای نور در شکل هاست...'
نهمین ظاهر شدن مریم مقدس
یکشنبه، بیست و یکم مه ۱۹۴۴، ساعت ۱۸:۰۰
حضور: حدود ۲۰۰٬۰۰۰ نفر
بینش: خانواده مقدس
ظاهر آن یکشنبه آخرین ظاهر از اولین دوره بود. از صبح تودهای انسانی به غیای دی بوناته جاری شد. در اطراف مکان ظهورها محوطه محکمی آماده شده و بعدازظهر چند مرد مستعد چندین بیمار را آنجا قرار دادند. طی ظهور، آدلاید توسط پزشکان حاضر مورد آزمونهای متعدد قرار گرفت.
از دفترچه یادداشتهای آدلاید:
این ظاهر نیز پیش از آن که کبوترها آمدند رخ داد، و در نقطه روشن خانواده مقدس خود را به همان لباس روز قبل در میان یک کلیسا نشان دادند. نزدیک دروازه اصلی: خرس سیاه رنگی، گوسفندی سفید، سگ با پوست سفید دارای لکههای قهوهای، اسب معمولی رنگ قهوهای بود. چهار حیوان همه زانو زده بودند و دهانشان را به گونه ای حرکت میدادند که مانند دعا کردن بود. ناگهان اسب برخاست و از کنار شانههایش مریم مقدس گذشت و از در باز بیرون آمد و روی تنها راهی رفت که به یک میدان گل لاله هدایت میکرد، اما زمان کافی نداشت تا هرچقدر خواستهاش را تخریب کند زیرا یوسف مقدس او را دنبال کرد و برگرداند. وقتی اسب یوسف مقدس را دید تلاش کرد نزدیک دیوار اطراف میدان گل لاله پنهان شود. در اینجا با اطاعت خود به دست گرفته شد و همراهی یوسف مقدس، دوباره به کلیسا بازگشت که زانو زده بود و دعااش را ادامه داد.
آن روز فقط این واقعه را توضیح دادم که اسب شخصی بد است که میخواهد خوبها را نابود کند. الان میتوانم احساسهایی که توسط آن رؤیا در من ایجاد شد بهتر شرح دهم. در اسب یک شخص غیور و شریر دیدهام که برای تسلط طمع دارد، دعا را ترک کرد و خواستار تخریب گلهای زیبا این میدان بود تا با پا گذاشتن بر آنها پنهانی خالصیت و سفید سادهشان را نابود کند.
باید ذکر شود که در حالیکه اسب در آن میدان خرابکاری میکرد نشان داد که حس بدی دارد زیرا تلاش کرد دیده نشود. وقتی اسب یوسف مقدس را دید که برای تعقیب او حرکت کرده بود، از تخریب پنهانی دست کشید و تلاش کرد نزدیک دیوار میدان پنهان شود. هنگامیکه یوسف مقدس به نزدش آمد با نگاه شیرین و گناهکارانهای به او نظر انداخت و او را به خانه دعا برد. در حالی که اسب خرابکاری میکرد، حیوانات دیگر دعای خود را قطع نکرده بودند.
چهار حیوان چهار فضیلت ضروری برای تشکیل یک خانواده مقدس را نشان میدهند. اسب یا رهبر باید از دعا جدا نشود زیرا دور از آن فقط قادر به ایجاد آشوب و ویرانی است. پذیرش صبر، وفاداری، مهربانی و سکوت که در حیوانات نمادی دیده شدهاند را رد کنید. در این رؤیا هیچکس سخن نگفت و آهسته همه چیز ناپدید شد.
یادداشت: لکههای خاص پوست سگ نشاندهندهٔ وفاداری خانوادهای است که فاسد شدهاست. دروازه باز معبد نمادی از آزادی است که خدا به هر مخلوق میبخشد."
آن شب پدیدههای خورشیدی شگفتانگیز در غیای دی بوناته و لومباردی رخ داد.
شهادت بسیاری از مردم که در آن مکان بودند یا در شهرکها نزدیک به آنجا، وجود داشت. حدود ساعت شش، آفتاب از میان ابرها بیرون آمد، با سرعت گردید و پرتوهای زرد، سبز، قرمز، آبی و بنفش را در همه جهات پراکنده کرد که ابرها، زمینهای کشاورزی، درختان و جمعیت مردم را رنگین کردند. پس از چند دقیقه خورشید متوقف شد تا دوباره همان پدیدهها را شروع کند. بسیاری از افراد مشاهده کردند که دیسک آفتاب سفید شده بود مانند یک نانی مقدس، ابرهای به نظر میرسیدند پایینتر آمدهاند بر روی مردم. برخی در آسمان یک گردنبندی شبیه تسبیح دیدند و بعضی دیگر شکل بزرگی از یک بانو با پردهای بلند را مشاهده کردند. سایرین که دورتر بودند چهره مریم معصومه را در خورشید دیده بودند. بسیاری از شاهدانی که از برگامو آمده بودند، آفتاب به رنگ کدر شده بود و همه رنگهای قوسقزح را پراکنده میکرد و یک نوار بزرگ نور زردی با روشنایی شدید مشاهده کردند که عمود بر غیا دی بوناته در بالای آسمان پایین آمد.
دهمین ظهور مریم معصومه
یکشنبه، ۲۸ مه ۱۹۴۴، ساعت ۱۸:۰۰
حضور: حدود ۳۰۰٬۰۰۰ نفر
بینش: مریم مقدس با دو قدیس در کنار خود
آدلاید هفته را در بازدید پرثمری در برگامو، همراه خواهران اورسولین گذارند تا برای اولین بار شرکت در قربانی مسیح آماده شود. بسیاری از زائران که با ایمان بزرگ تحریک شده بودند به غیا دی بوناته رسیدند. خبر معجزههای شفای بیماریها پخش شد. آن روز پنجاهوم بود. آدلاید نخستین بار خود را دریافت کرد و توسط خواهران دوباره به برگامو برده شد. او در عصر بعد از ظهر مجدداً به مکان ظهورها بازگشت.
از دفترچه یادداشتهای آدلاید:
'در این روز اولین بار خود را دریافت کردم. مانند سایر شبها، من به محل ظاهر شدن برده شدم و نقطه روشن دوباره نشان داد مریم معصومه با فرشتگان کوچک و دو قدیس در کنار او. مریم به من گفت: "برای گناهکاران سختدل که دل من را رنج میدهند چون فکر مرگ نمی�ند، دعا کنید. همچنین برای پاپ مقدس دعا کنید که زمان سختی دارد. بسیاری از مردم بد با او رفتار کردهاند و تلاشهای زیادی بر سر زندگیاش انجام شدهاست. من او را محافظت خواهم کرد و وی به واتیکان نخواهد رفت. صلح خیلی زود خواهد آمد، اما دل من آرزو میکند تا آن صلح جهانی که همه یکدیگر را مانند برادر دوست دارند رخ دهد. تنها با این روش پاپ کمتر رنج خواهند داشت."
مریم مقدس دو کبوتر سیاه در دست خود داشت که اتحادی را نماد میسازند که زوجین باید آنرا داشته باشند تا خانوادههای مقدسی تحت نظر ماریام تشکیل دهند. هنوز آموزش میدهد که بدون زندگی با اطمینان کامل در دستان مادری ماریام، هیچ خانوادهای مقدس وجود ندارد.
مریم مقدس به من نام دو قدیس را که کنارش بودند فاش نکرد. تنها توسط الهام داخلی بود که یک آگاهی روشن از اسمهایشان داشت: متی و یهودا. اسم یهودا برای من یادگاری غمی است زیرا، حتی اگر بیاختیارانه، مریم مقدس را خیانت کردم. در این ظهور میبینم فروتنی عجیب مریام که با نشان دادن یهودا مقدس به من هشدار داد و مرا احترازمند ساخت تا از آزمونهایی که باید مواجه شدم محافظت کند برای تأیید کلام مادری و مطمئناش که ناخوشایندانه قادر نبودم آنرا حفظ کنم. در دل میچشم وزن بزرگ خطای خود را، اما حتی اگر یهودا خیانتکار را تقلید کردم، هنوز میخواهم با پیروی از مثال یهودا مقدس مقدس شوم و برای عشق عیسی و مریم مقدس یک رسول و شهید باشم. متی قدیس در دل من اطمینان نجات ایجاد میکند زیرا او نیز گناهکار بود اما به دنبال عیسی رفت و رسول نامش شد.
دو قدیس پوشیده بودند با لباس بنفش و یک کلاهک قهوهای. مریم مقدس پوشیدهٔ قرمز با یک پرده سبز داشت؛ بر پیشانیاش تاجی شکل بود که از مرواریدهای کوچک روشن رنگهای مختلف تزیین شدهبود. قبل از رفتن، نگاه خود را به دو قدیس کرد، سپس آهسته ناپدید شد.'
پدیده خورشیدی دوباره اتفاق افتاد و نه تنها در غیایه بلکه در مکانهایی بسیار دور از یکدیگر دیدهشد.
از خبرنامه کلیسایی تاورنولا به تاریخ ژوئن ۱۹۴۴ میخوانیم: "در ساعت شش دقیقهای نور خورشید کاهش یافت همراه با یک برق مانند آذرخش ناگهانی، که ابتدا توسط برخی بازیکن گلوب مشاهده شد. وقتی به سمت خورشید نظر کردند سبز را دیدند، سپس قرمز روشن، بعد زرد طلایی و علاوه بر این در حال چرخش دوار بود. از آن نمایش مردم به خیابانها ریختند...". بعدها مشخص شد که با اعترافات ژنرال اساس کارل ولف در ایتالیا پاپ در خطر جدی تبعید قرار داشت و رم تهدیدی برای تبدیل شدن به یک استالینگراد دوم را میپذیرفت.
بازدید یازدهم مریم مقدس
دوشنبه، ۲۹ مه ۱۹۴۴، ساعت ۱۸:۳۲
حضور: حدود ۳۰۰٬۰۰۰ نفر
بینش: مریم مقدس با فرشتگان کوچک
در آن دوشنبه، جریانی از مردم به مکان ظاهر شدنها آمدند. جریان بیماران و معلولان در غیای دی بوناته چنان شگفتانگیز بود که لازم شد یک سرویس ویژه داوطلبان، پرستاران، پزشکان و آمبولانس سازماندهی شود. چنین بسیاری درمانهای معجزهآسا در میدان رخ داد که کوریای برگامو دفتر خاصی برای تحقیقات ریتوال تأسیس کرد.
از دفترچه آدلاید:
'در این ظاهر شدن نیز مریم مقدس با فرشتگان کوچک، پوشیده از سرخ و پرده سبز ظاهر شد و ظهورش توسط دو کبوتر و نقطهای روشن پیشرو بود. در دستهایش هنوز دو کبوتر سیاهپر بودند و بر بازویاش تسبیح قرار داشت.
مریم مقدس به من نگاه کرد و گفت: "بیماران که میخواهند درمان شوند باید بیشتر اعتماد داشته باشند و رنج خود را تقدیس کنند اگر خواستار کسب آسمان هستند. اگر این کار را نکردهاند، پاداشی نخواهند داشت و سخت مجازات خواهند شد. امیدوارم همه کسانی که کلام من را بشنوند سعی کنند تا به آسمان برسند. آنهایی که بدون شکایت رنج میکشند از من و پسرم هر چیزی خواستهشان خواهد بود. برای آنهایی که روحشان بیمار است بسیار دعا کنید؛ پسرم عیسی بر صلیب مرد تا آنان را نجات دهد. بسیاری کلمات من را نمی�دیدهاند و به همین دلیل درد دارم."
هنگامیکه مریم مقدس دستش را به دهانش برد تا با انگشت شست و اناملی که کنار هم بودند یک بوسه برای من بفرستد، دو کبوتر کوچک در اطراف او پرواز کردند و همراه مریم مقدس بودند هنگامیکه آهسته دور شد.
دوازدهمین ظاهر شدن مریم مقدس
سهشنبه، ۳۰ مه ۱۹۴۴، ساعت ۱۸:۵۰
حضور: حدود ۲۵۰٬۰۰۰ نفر
دیدار: مریم مقدس با فرشتگان کوچک
آن روز گرمای شدید بود. علاوه بر گرما و خستگی، فشار جمعیت که ترسناک به پرده میزدند سخت تحملپذیر نبود.
از دفترچه آدلاید:
'در این ظاهر شدن مریم مقدس با پوشاک صورتی و روپوش سفید در برابر من ظاهر شد. کبوترهای سیاهپر را در دست نداشت و تنها فرشتگان کوچک اطرافش بودند.
با یک نگاه که بیشتر از مادری بود، به من گفت: "دوستداشتنیم، تو همهچیز من هستی، اما اگرچه در دل من گرانبها هستی، فردا تو را در این دشت اشک و رنج ترک میکنم. دوباره تو مرا در ساعت مرگت خواهی دید و پوشیده از پردهی من به آسمان برمیگردیم. با تو هم کسانی که تو را فهمیدند و رنج کشیدند خواهد آمد."
او به سرعت بیشتری از سایر شبها برکت داد و رفت.'
دوازدهامین ظهور مریم مقدس
چهارشنبه، ۳۱ مه ۱۹۴۴، ساعت ۲۰:۰۰
حضور: حدود ۳۵۰٬۰۰۰ نفر
بینش: خانواده مقدس
جریان زائران از همه جا بدون وقفه در طول شب ادامه داشت، به حدی که مقامات بسیار نگران نظم عمومی بودند. تخمین زده میشود که حدود ۹۰٬۰۰۰ نفر از پیمونت آمدهاند، بسیاری پیاده. آن عصر خورشید داغ بود و جمعیت زیاد بود. تقریباً ساعت ۶:۳۰ بعدازظهر، آدلاید توسط یک کمیسر به محل ظهورها منتقل شد. آدلاید در شکمش درد شدید احساس کرد. پزشکان با یکدیگر مشورت کردند. برخلاف رنج او، هیچکس نمیتوانست او را متقاعد کند که خانه برگردد. سپس ناگهان و با دشواری پا گرفت و شروع به دعا کردن کرد. پس از مدتی گفت: "اکنون میآید!" یک نفس عمیقی کشید و چشمهایش روشن و تابان شد. خانواده مقدس آنجا بودند.
از دفترچه یادداشت آدلاید:
'مریم مقدس در این روز ساعت هشت ظاهر شد. مانند اولین ظهور پوشیده بود. میخندید اما خندهاش همان زیبایی نداشت که در سایر شبها داشت، ولی صدایش نرم بود.'
به من گفت: "کودکی عزیز، از ترکت پشیمانم، لیکن ساعت من گذشتهاست. اگر مدت کوتاهی مرا ندیده باشی، ناامید نشو. به آنچه گفتهام فکر کن؛ در ساعتی که میمری، دوباره خواهم آمد. تو در این دشت واقعی غمیها کوچک شهید خواهی بود. ناامیدی مکن، من آرزو دارم زودتر پیروز شوم. برای پاپ دعا کنید و بگویید بهزودی بیاید زیرا میخواهم همه را در این مکان محبوب باشم. هر آنچه از مرا خواسته شود با پسرم مداخله خواهم کرد. اگر شهادتت خوشحال باشد، پاداش من خواهی بود. کلمات من برای تو در آزمونش راحتکننده خواهد بود. تمام چیزها را به صبر تحمل کن تا همراه من به بیابان بروم. کسانی که قصد دارند از تو رنج بگیرند، مگر اینکه پیشتر اصلاح و توبه عمیق کنند، به آسمان نخواهند رفت. خوشحال باشیم، دوباره یکدیگر را خواهیم دید، شهید کوچک."
یک بوسه شیرین و نرم روی جبهم احساس کردم، سپس مانند سایر شبها ناپدید شد.'
یادداشت. هر بازدید مریم مقدس توسط دو کبوتر سفید پیشرو بود. مادونا همیشه گلهای گلیسیای سفید در پای خود داشت.'
در ۳۱ مه نیز پدیده خورشیدی در غیایه و مکانهای دیگر مشاهده شد. بسیاری از درمانها نیز در آن روز انجام گرفتند.'
مریم مقدس به ادسون گلاوبر

در ۱۱ ژوئن ۱۹۹۷، مادر مقدس برای ادسون و مادربزرگش ظاهر شد و از ظهورهای خانواده قدیس در غیایه دی بوناته ایتالیا شمالی در دهه چهل میلادی که ادسون ابتدا کاملاً بیخبر بود سخن گفت. او گفت:
“پسران عزیز، وقتی با یسوع و سنت جوزف در غیایه دی بوناته ظاهر شدم، میخواستم به شما نشان دهم که بعداً دنیا باید عشق زیادی نسبت به قلب پاک سنت جوزف و خانواده قدیس داشته باشد، زیرا شیطان در این آخرالزمان از طریق تخریب خانوارها حمله شدیدتری خواهد کرد. اما دوباره آمدهام تا نعمتهای خداوند را برای همه خاندانهایی که بیشتر نیاز دارند به آنها بخشم.”