من در عصر تسبیح رحمت الهی را میخواندم که شیطان ظاهر شد. او بسیار بلند و کاملاً تاریک بود. با یک قورصه وارد آمدم. هنوز بقایایی از تخم مرغ پخته شده روی پایه قورصه دیده میشد. به خودم گفتم، «او اینجا برای چه است؟»
شیطان گفت: "ببینید، هیچکس نمیتواند من را متوقف کند. همه باید واکسن دریافت کنند تا زمانی که آخرین قورصه را پاک کنم؛ من توقف نخواهم کرد. دنیا تمام باید سوزن را قبول کرده و در نتیجه من کنترل آنها را دارم. همه به من تعلق خواهند داشت."
به او گفتم: "برو، با نام یسوع مسیح!"
او گفت: "تو نمیتوانی من را متوقف کنی و خودت باید سوزن دریافت کنی."
گفتم: "هچوقت نه!"
به پروردگار ما فریاد زدیم و گفتم: "ای یسوع، لطفا بیاید و من را محافظت کنید. جز تو هیچکسی را اطاعت نخواهم کرد."