مادونا منتظر من بود در کلیسا. او با لباس آبی و سفید بود که در ابری شناور است. یک حلقه ستاره بر قلبش قرار داشت و تسبیحی در دستش بود. گفت: "آیا میبینی که همه این مدت انتظار من از تو بوده اما من همیشه همراهت در مسیحیت بودم؟ [من فقط از مسیحیت آمدهام.] شروع کنیم. به شما گفتم، رحمت خداوند از عصر تا عصر است و بر آنانیست که بیشترین نفرین را تحمل میکنند و آمرزش مییابند. این وظیفه من نیست که انگشت توبیخکنندهای در جهت دیگری باشد، بلکه قلب خودت را با عشق مقدس محکوم کن. اختلافات همیشه ابتدا در دلها پدیدار میشود، فرشتهام، قبل از اینکه تقسیماتی در جهان رخ دهد. به شما گفتم که دلهایی که یک بار صدا من برای تبدیل شدن شنیدهاند و توجه کردند، سرد شدهاند. برخی از این افراد چندین مکان ظهورم را بازدید کردهاند، کتابها زیادی خواندهاند و تسبیحهایی بسیار نماز گفتهاند. دوباره میخواستم به شما بگویم که لحظه حاضر نجات یا هلاکت شماست بر اساس میل خودتان نسبت به عشق مقدس. علاوه بر این، آمدهام تا به تو بگویم، پیامرسان من، که فصل طبیعت انعکاس فصل آزمون و سختی است که حالا تجربه میکنید. برخی از محصولات آبشدهاند و بعضی خشک شدهاند. این نشاندهنده ایمان در دلها است. پسرم برای نادیده گرفتن فرمانهای پدر ابدی غمگین است. شبت مقدس توهین شده؛ قانون کلیسا نادیده گرفته شد؛ زندگی انسانیسازی یافتهاست؛ ارزشها پیچیده شدهاند. صدا من به سوی قدسیت مسخره و تعهدشدهاست. پسرم میخواهد دلها بر اساس عشق مقدس شکل بگیرند. روحانی که خود را در شعله عشق مقدس، یعنی قلب من غرق کرده باشند، از طرحهای شیطان با نگاه درونگرایی نسبت به وضعیت قدسیتشان محافظت خواهند شد. میخواهم جهان را با این شعله آتشین کنم توسط کلماتی که برای تو دارم. شما باید این را همه فرزندانش کوچکام بگویید. ستایش جیسیس باشد. آلیلویا."